شنبه، ۱۰ خرداد ۱۴۰۴, ۲۱:۲۷
به باشگاه فرهنگی ورزشی استقلال جنوب تهران خوش آمدید. / ثبت نام کنید / ورود
نسخه آزمایشی

اخبار

پیروز قربانی: اولین بار علی دایی را در خیابان دیدم و دومین بار در دربی

پیروز قربانی: اولین بار علی دایی را در خیابان دیدم و دومین بار در دربی
پیروز قربانی در اسفند ماه سال 57 در محله جوادیه تهران متولد شد و گرچه پدرش از پیش کسوتان کشتی کشور بود، اما او خیلی زود به فوتبال علاقمند شد و فوتبالش را از زمین های خاکی جوادیه

پیروز قربانی یکی از بازیکنانی است که محصول کارخانه بازیکن سازی تیم استقلال در دهه هفتاد  است. بازیکنی که کار خود را از تیم جوانان استقلال آغاز کرد، به تیم امید استقلال رسید و وقتی در سال 79 برای اولین بار به تیم بزرگسالان استقلال رسید و بازی کردن در تیم اصلی این تیم را هم تجربه کرد.

پیروز قربانی در اسفند ماه سال 57 در محله جوادیه تهران متولد شد و گرچه پدرش از پیش کسوتان کشتی کشور بود، اما او خیلی زود به فوتبال علاقمند شد و فوتبالش را از زمین های خاکی جوادیه و راه آهن شروع کرد. اولین تیمی که به صورت باشگاهی پذیرای این بازیکن شد، تیمی محلی به اسم ندسا بود که مربیگری آن بر عهده روزنامه نگار و مربی فقید فوتبال کشورمان ناصر خان احمد پور بود. اما وی خیلی زود جذب تیم جوانان استقلال شد تا در ورزشگاه مرغوبکار آبی پوش شود.

پیروز جوان با جوانان استقلال کار خود را آغاز کرد و آنقدر پشتکار داشت و هدفمند بود که از جوانان استقلال تا کاپیتانی این تیم پیش رفت. اما وقتی درست در اوج کار خود در استقلال بود، از این تیم جدا شد تا این کار را بزرگ ترین اشتباه دوران ورزشی اش بداند. پیروز بعد از جدایی از استقلال در تیم هایی مثل مس کرمان، راه آهن تهران، سایپای البرز و صبای قم بازی کرد تا این که بعد از اتمام فصل گذشته به یکباره اعلام بازنشستگی کرد. در حالی که به زعم خودش لااقل دو سال دیگر هم می توانست فوتبال حرفه ای بازی کند. متنی را که در زیر می خوانید، ماحصل گفت و گوی ما با کاپیتان سابق استقلالی ها می باشد به بهانه خداحافظی وی از فوتبال.

***

·         چی شد که پیروز قربانی تصمیم به خداحافظی از دنیای بازیگری گرفت؟

-         از اواسط فصل گذشته بود که فکر خداحافظی از فوتبال به سرم زد و روز به روز هم در من تقویت شد تا این که به یک تصمیم مهم در زندگی ام تبدیل شد و آن را عملی کردم.

·         چرا ؟

-         راستش را بخواهید آنقدر در صبا سختی کشیدم که این سختی ها باعث شد به فکر خداحافظی بیفتم.

·         این سختی ها را بیشتر برای ما باز کن.

-         تمرینات که در قم بود و ما باید روزی دو ساعت تا قم می رفتیم. دو ساعت تمرین می کردیم و دو ساعت بر می گشتیم. روزی شش-هفت ساعت برای یک تمرین باید وقت می گذاشتیم. نمی شود برای فوتبال اینقدر در روز وقت گذاشت. تازه همه این ها را اضافه کنید به این که هیچ پولی هم در کار نبود. صبا هم یکی از تیم هایی بود که با یک تصمیم کارشناسی نشده از تهران منتقل شد تا بدبخت شود.

·         چرا فکر می کنی که بدبخت شده؟

-         مشخصه. فقط صبا نبود که از تهران رفت و بدبخت شد. موفق ترین تیمی که از تهران رفت سایپا بود که رفت کرج، ولی آخرش هم بعد از چند سال به تهران برگشت. پیکان که رفت قزوین و بدبخت شد و آخرش به تهران برگشت. اون هم از پاس که رفت همدان و نابود شد... تا کی باشد که پاس به تهران برگردد.

·         می خواهی بحث قدیمی و کهنه انتقال تیم ها را باز کنی؟

-         آره خب. نمی دانم این قانون من در آوردی از کجا آمد که به فوتبال خیلی لطمه زد. آخه کجای دنیا چنین رسمی بود که تیم ها را جا به جا کنند و از این شهر به آن شهر ببرند؟ این عجیب ترین و اشتباه ترین تصمیمی بوده که در فوتبال ایران اتخاذ شده.

·         خیلی از صبا طلب داری؟

-         من کلا 37 درصد از مبلغ قرارداد فصل قبلم را گرفتم و سایر بازیکنان هم تقریبا در همین حد. امیدوارم که با حضور علی دایی در تیم صبا بتوانین مطالبات فصل گذشته مان را بگیریم.

·         چرا؟ مگه علی دایی برای وصول مطالبات بازیکنان فصل گذشته تلاش می کند؟

-         قطعا. با شناختی که از علی دایی دارم می دانم که برای وصول مطالبات فصل گذشته بازیکنان تلاش می کند.

·         به نظر می رسد که به علی دایی علاقه زیادی داری... اگر می دانستی که علی دایی این فصل سرمربی صبا می شود باز هم خداحافظی می کردی؟

-         اگه راستش را بخواهید نه. یعنی اگر می دانستم که علی دایی قرار است سرمربی صبا شود قطعا این فصل هم فوتبال بازی می کردم. به خصوص که تمرینات تیم صبا هم به تهران برگشت.

·         صحبت از علی دایی شد. علی دایی در زندگی ورزشی ات تاثیر زیادی داشته درسته؟ چون در حالی که تو یک بازیکن بسیار بسیار جوان بودی در یک دربی مقابل علی دایی قرا رگرفتی و همان بازی زندگی ورزشی شما را دگرگون کرد.

-         بله. در حالی که من یک بازیکن خیلی جوان بودم قسمت شد و امیر قلعه نویی در آن دربی مرا مقابل علی دایی گذاشت تا روی علی دایی یارگیری کنم.

·         راستش را بگو. تا قبل از آن دربی که قرار بود روی علی دایی یارگیری مستقیم داشته باشی اصلا علی دایی را از نزدیک دیده بودی؟

-         اگر بخواهم راستش را بگویم باید بگویم که فقط یک بار علی دایی را از نزدیک دیده بودم. اونم می دانید چطوری و کجا؟

·         نه.

-         مدرسه من میدان منیریه و علی دایی هم آنجا مغازه داشت. یک روز در راه مدرسه علی دایی را در خیابان دیدم و آنقدر ذوق کرده بودم که حد و حساب نداشت. دومین باری که علی دایی را از نزدیک دیدم سال 82 در دربی بود که باید روی او یارگیری مستقیم می کردم.

·         آن بازی هم یکی از بهترین بازی های تو شد. به قول معروف علی دایی دوزار هم روی دروازه استقلال کاسب نشد و استقلال هم که برنده دربی.

-         البته علی دایی کمی هم در آن بازی مصدومیت داشت و آن مصدومیت هم به من کمک کرد تا از عهده مهارش بر بیایم. وگرنه علی دایی همیشه بازیکن بزرگی بوده و همواره یکی از بزرگان تاریخ فوتبال ما بوده و هست و خواهد بود.

·         روزی که پیروز قربانی به عنوان یک بازیکن جوان از تیم های پایه به تیم بزرگسالان استقلال منتقل شد چه حال و هوایی داشت؟

-         آن سال ما یک تیم امید خیلی خیلی خوب داشتیم که بازیکنان زیادی از این تیم به تمرینات بزرگسالان راه یافتند. علی باقری، حمید تبریزی، حمید محمدخانی، خودم، سعید بیگی، مهدی شعبانی و شاید یکی دو نفر دیگر. سرمربی هم منصورخان پورحیدری بود که بعد از گذراندن تست های بسیار سخت، فقط من و سعید بیگی را حفظ کرد و سایر بچه ها به تیم های دیگر لیگ برتری رفتند. همه آن ها هم بازیکنان بزرگی شدند. هرچند که بیشترشان به حق واقعی خود در فوتبال نرسیدند.

·         سالی که تو به عنوان بازیکن تیم بزرگسالان انتخاب شدی یک تراکم عجیبی هم در مرکز خط دفاعی بود و کلی بازیکن بزرگ در این پست برای استقلال بازی می کرد. رقابت با آن ها چقدر سخت بود؟

-         بله در آن سال مهدی هاشمی نسب، محمد خرمگاه، مهدی پاشازاده، ارسطو محمدی، سهراب بختیاری زاده، محمود فکری و جواد زرینچه بازیکنانی بودند که در دفاع وسط بازی می کردند. کعبه آمال من در آن زمان این بود که یکبار به عنوان بازیکن به میدان بروم.

·         به این آرزوت رسیدی؟

-         بله. آن هم نه یکبار. بلکه 19 بار. چون در آن سال من 19 بار به عنوان بازیکن ثابت به میدان رفتم و نود دقیقه بازی کردم.

·         به هرحال پیروز قربانی یک فوتبالیست بزرگ و موفق بود که می تواند الگوی خیلی از بازیکنان جوان باشد. اگر بخواهی رمز و راز موفقیت خودت را در یک جمله به جوانانی که امروز تو را الگوی خود قرار داده اند بگویی آن یک جمله چیست؟

-         این که هدف داشته باشند و پشت کار و هرگز پا پس نکشند. چون انسان آنقدر بزرگ و قوی است که هدفش هرچقدر هم که بزرگ باشد می تواند به آن هدف برسد. من خودم این موضوع را تجربه کردم.

·         در سال های اولی که وارد تیم بزرگسالان شدی کدام بازیکنان بزرگ تر به تو کمک می کردند و باعث رشد و تعالی تو شدند؟

-         خدا را شکر که استقلال مملو بود از بزرگتر هایی که هوای جوان ها را داشتند. همه هم پستی های من بازیکنان بزرگی بودند که هوای من را به عنوان یک بازیکن جوان داشتند. از محمود فکری و مهدی پاشازاده و جواد زرینچه بگیرید تا دیگران. اما می خواهم از دو سه نفر به عنوان افراد ویژه اسم بیاورم. مهدی هاشمی نسب یکی از این افراد است که من خیلی دوستش دارم و خیلی خیلی به من کمک کرد. همچنین علی منصوریان که همیشه مثل یک برادر بزرگتر در کنار من بود و چه در زندگی ورزشی و چه در زندگی غیر ورزشی همیشه به من کمک کرده و من مثل برادر بزرگترم به او تکیه دارم. و البته محمد خرمگاه که بیشترین کمک را به من کرد. در همین خصوص یک خاطره آموزنده هم دارم.

·         بگو.

-         زمانی که من یک بازیکن جوان بودم هیچ امکانی برای رفتن سر تمرین و برگشتن نداشتم. همیشه دنبال کسی بودم که مرا به ورزشگاه آزادی ببرد. کلی از مسیر را هم پیاده می رفتم تا به تمرین برسم. موقع برگشتن هم آنقدر غرور داشتم که به هیچ کس رو نمی انداختم که مرا برساند. خیلی وقت ها از زمین شماره دو آزادی تا درب اصلی مجموعه آزادی که بیست دقیقه پیاده روی دارد را پیاده می رفتم و از آنجا با تاکسی و مینی بوس خودم را به میدان آزادی می رساندم و از میدان آزادی با اتوبوس می رفتم میدان راه آهن و از میدان راه آهن تازه می رفتم جوادیه. وقتی محمد خرمگاه این موضوع را فهمید در اکثر روز ها مسیر خودش را دور می کرد تا مرا برساند. این لطف خرمگاه را هیچ گاه فراموش نمی کنم.

·         الان که پیروز قربانی کفش ها را آویخته و از او در باره جوانی اش سئوال می کنیم با احساس خوبی از بازیکنانی یاد می کند که در آن دوران بزرگتر او بوده اند و به نیکی از آن ها یاد می کند. آیا خود تو در مقابله با جوانتر ها به گونه ای برخورد کرده ای که اگر الان از بعضی از جوان ها سئوال شود که کدام بازیکنان بزرگتر به توکمک کرده اند نام پیروز قربانی را هم بیاورند؟

-         صد در صد هستند بازیکنانی که من بهشان کمک کردم و از من به نیکی یاد خواهند کرد. چون فوتبال مثل یک اتوبوس یا یک قطار در حال حرکت است که بازیکنان در ایستگاه هایی سوار می شوند و در ایستگاه هایی هم پیاده می شوند. حالا در مسیری که سوار این قطار هستند همانطور که تجاربی را از پیشینیان خود آموخته اند، باید آن را به نسل های بعدی خود منتقل کنند.

·         حالا که این همه سال از آغاز دوران فوتبالت گذاشته، آیا حسرت آرزوی ورزشی که به آن نرسیده ای را می خوری.

-         حالا حسرت که به آن شکل نه. اما خب فکر می کنم که بازی های ملی ام به نسبت خیلی کم شد. در حالی که می شد بیشتر بازی ملی داشته باشم.

·         چرا بازی های ملی ات کم شده؟

-         خودم مقصر بودم. چون خیلی برای بازی های ملی هدف و انگیزه نداشتم. البته سال های زیادی به اردو های تیم ملی دعوت می شدم اما تعداد بازی های ملی ام زیر 10 بازی است که این خیلی کم بود.

·         آیا پیروز قربانی اشتباهی هم در دوران فوتبالش انجام داده که اگر زمان به عقب بازگردد آن اشتباه را تکرار نکند؟

-         بزرگ ترین اشتباه من این بود که وقتی کاپیتان استقلال بودم، خیلی راحت قید بازوبند استقلال را زدم و آن را به دیگران واگذار کردم. یعنی رگ جنوب شهری و مرام و معرفتی ام گل کرد و ا زحق خودم گذشتم. اما از آن اشتباه بزرگ تر این بود که به راحتی از استقلال جدا شدم. در حالی که باید نه بازوبند کاپیتانی را به کسی می دادم و نه از استقلال می رفتم. چون این توان را داشتم که در استقلال باشم و برای گفتن حقم مبارزه کنم. خیلی زود و خیلی راحت کوتاه آمدم و میدان را به نفع دیگران خالی کردم. اگر زمان به عقب برگردد این اشتباه را تکرار نمی کنم.

·         حالا که با فوتبال خداحافظی کردی برنامه هایت چیست؟

-         (بعد از کمی فکر و مکث با لحنی آکنده از خنده می گوید) یک چیزی بگم؟

·         بفرما.

-         شما به بهانه خداحافظی من از فوتبال این مصاحبه را انجام دادید؟

·         بله.

-         اگر به شما بگویم که در خداحافظی تردید کردم و دو دل هستم و شاید در نیم فصل دوم بازی کنم این مصاحبه را چاپ نمی کنید؟

·         این حرف را جدی می زنی؟

-         (می خندد و می گوید) راستش را بخواهید آره. چون واقعا دو به شک شدم. دلم برای فوتبال تنگ شده و هیچ بعید نیست که نیم فصل دوم به میدان برگردم.

·         این یعنی چی؟

-         البته هدف اصلی و خیلی بزرگ من این است که وارد عرصه مربیگری شوم. اما این بدنی که از خودم می بینم و این وضعیتی که در فوتبال می بینم و شاهدم که چه بازیکنانی هنوز دارند بازی می کنند، به خودم می گویم که برگردم و بازی کنم. شاید اگر به عنوان مربی یا کمک مربی وارد یک تیم شوم این حس از سرم بیفتد. اما اگر تا نیم فصل تیمی را به عنوان مربی نگیرم هیچ بعید نیست که به میدان برگردم.

·         این روزها بیشتر چیکار می کنی؟

-         بیشتر درس می خوانم و مطالعه می کنم. برای کارشناسی ارشد در کنکور شرکت کرده ام و به احتمال 99 درصد قبول می شوم و از مهرماه باید به دانشگاه هم بروم و در رشته مدیریت ورزش تحصیل کنم.

·         ممکن است در عرصه مدیریت ورزش هم وارد شوی؟

-         به هیچ وجه.

·         چرا؟ با وجود این که حتی در این رشته ادامه تحصیل می دهی.

-         چرای آن که کاملا واضح است. چون فوتبال ما دست مدیران فوتبالی نیست و بیشتر سیاسی شده. من دوست ندارم در این فضا وارد مدیریت فوتبالی شوم و تنها به فکر مربیگری هستم. البته این را هم بگویم که اگر ببینم واقعا جنم مربیگری را ندارم این کار را هم رها می کنم. چون دوست ندارم به هر قیمتی مربیگری کنم.

·         در کار مربیگری الگوی خاصی داری؟

-         من در دوران فوتبال بازی کردنم هم هیچ الگوی خاصی ندارم و برای مربیگری هم هیچ الگوی خاصی ندارم. اما از هر مربی یک چیزهایی یاد گرفتم. البته این را بگویم بیشتر ازاین که از مربیان بیاموزم که چه کارهایی را انجام دهم، از بیشتر مربیان یاد گرفته ام که چه کارهایی را نباید انجام بدهم. هر کار و رفتار نا مناسبی که از مربیانم دیده ام و بازتاب های بد آن را در تیم دیده ام، سیو کرده ام تا در زمان مربیگری آن ها پرهیز کنم.

·         آیا پیروز قربانی حرف نا گفته ای دارد که بخواهد به آن اشاره کند؟

-         حرف ناگفته که خیلی زیاده. اما شاید الان به خوبی حضور ذهن نداشته باشم. اما این را می گویم که امیدوارم روزی را در فوتبال ببینم که فوتبال ما به حق واقعی خود در ایران و آسیا برسد. شما ببینید که والیبال ما چقدر پیشرفت کرده. می دانید چرا؟ چون والیبال دست والیبالی هاست و اجازه ورود سیاسیون را به این رشته نمی دهند. اما متاسفانه هرکسی از گرد راه می رسد برای فوتبال پدر می شود و متخصص فوتبال. دوست دارم روزی را در فوتبال ببینم که فوتبال هم دست فوتبالی ها باشد.

·         اشاره خوبی کردی و می توان این صحبت شما را تیتر مصاحبه کرد.

-         (با خنده می گوید) نه بابا این را تیتر نکنید. پس فردا ما می خواهیم مربی بشیم و همین مدیران نمی گذارند ما کار کنیم. بهمون می گن برید تو همون رشته والیبال مربیگری کنید.

·         حسن ختام صحبت های شما؟

-         خیلی ممنونم که این وقت را برای من گذاشتید. از خوانندگان شما هم که وقت گذاشتند و این گفت و گو را تا انتها خواندند تشکر می کنم.

۱۹ مرداد ۱۳۹۴ ۱۲:۵۰
تعداد کلیک: ۲,۸۸۲

نظرات بینندگان

میانگین امتیاز کاربران: 0.0  (0 رای)

امتیاز:
نام فرستنده: *
پست الکترونیک:
نظر: *
 
تعداد کاراکتر باقیمانده: 500