اما توانایی های بالقوه ای که این برنج فروش داشت، باعث شد تا رفته رفته رفته، کارش به جایی برسد که یک قائم مقام سرکش، برای مدیر عامل یک باشگاه بزرگ شود
این آقا تا قبل از ورود به فوتبال یک برنج فروش بود. گرچه حتی بعد از ورود
به فوتبال نیز کماکان برنج می فروخت. نقد و اقساط. با این فرق که حالا
مشتریانش یا فوتبالیست بودند، یا تماشاگران فوتبال و خلاصه اهالی فوتبال.
کارش را در فوتبال با جا به جا کردن ساک یک مدیرعامل آغاز کرد. واکس زدن
کفش آقای مدیر عامل و درست کردن صبحانه وعصرانه برای ایشان بزرگ ترین
افتخار این فرد در عالم فوتبال بود.
اما توانایی های بالقوه ای که این برنج فروش داشت، باعث شد تا رفته رفته
رفته، کارش به جایی برسد که یک قائم مقام سرکش، برای مدیر عامل یک باشگاه
بزرگ شود. هرچند که این مدیرعامل نیز خود تنها شناختش از فوتبال، زمین آن
بود. البته آن هم به واسطه تخصصی که در زمین والبته ملک و ساختمان داشت.
مدیرعاملی که خود بیشتر یک بساز و بفروش بود تا یک مدیر فوتبالی.
این دو فرد که یکی برنج فروش و دیگری بساز و بفروش بود، از خواب خرگوشی و
غفلت همه مدیران یک استان نهایت بهره را بردند تا همه فوتبال آن استان را
در دست بگیرند و یک تنه صاحب و مالک و مدیر و مسئول چند تیم در این استان
باشند.
بدیهی است که سرنوشت همه تیم هایی که حکم هندوانه هایی را داشتند که فردی
قصد برداشتن آن ها را با یک دست داشت به سرمنزل مقصود نرسیده و یکی بعد از
دیگری ناکام شوند.
حالا آقای بساز و بفروش، از ترس طلبکاران شخصی اش همه اموالش را به نام
همسرش کرده تا مبادا با حکم توقیف اموال از سوی طلبکارانش مواجه شود و آقای
برنج فروش که روز اول با موتورگازی وارد فوتبال شد، حالا اتومبیل گران
قیمتش را در محوطه باشگاه یواشکی سوار شود تا فعلا کسی او را متهم به زیر و
رو کشیدن در تیمش نکند.
شاید اگر آن مدیر بالاسری این تیم که حوزه مدیریتی اش را با قوم و خویشش پر
کرده، در کار ورزش هم که حوزه مدیریتی اش ست کمی تخصص داشت، کار این به
این جا نمی کشید که سردار ها و مهندسین (از نوع واقعی اش) و متخصصین فوتبال
از این تیم ترد شده و معمارهای تجربی که کارشان بساز و بفروش است و برنج
فروشان چنین عنان اختیار این تیم را در دست بگیرند. منبع: تکل پرس
|